مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید بیبیسی نیست.
نویسنده در این گزارش با تکیه بر روایت بازداشتشدگان اعتراضهای سراسری ایران ۱۴۰۱ روایتی از وضعیت زندان، زندانی و زندانبان ارائه داده است. این گزارش بر پایه گفتگو با تعدادی از افرادی تهیه شده است که در اعتراضهای سراسری ۱۴۰۱ در شهر تهران بازداشت شدهاند. قسمت نخست این مجموعه در ناظران میگویند به چاپ رسیده است.
بازداشتیهای اعتراضهای سراسری ۱۴۰۱ از سنین و قشرهای مختلف جامعه هستند؛ دستفروش، بازاری، کارمند بانک، مهندس، روزنامهنگار، نجار، تعمیرکار یخچال، دانشجو، موزیسن، گرافیتیکار، فعال سیاسی، قاچاقچی، پیک موتوری، آشپز و پرستار و…. تنوع در بعضی از سالنها آنقدر زیاد است که یک شوخی رایج در میان بازداشتشدگان اغلب سالنها رایج شده؛ «همین جمع میتونه یک مملکت رو بچرخونه»؛ اختلافهای مربوط به سبک زنده و عقاید میان آنها چشمگیر است؛ یکی از شمال شهر آمده، یکی از جنوب. یکی روزنامهنگار است و یکی کارگر یک فروشگاه؛ با اینحال چیزی در فضا جریان دارد که خواسته و ناخواسته آنها را به یکدیگر پیوند زده است؛ چیزی مثل یک خالکوبی، که هر روز، هر لحظه به طور مرتب توسط پرسنل ساختمان ۲۴۰، از زندانبان، بازجو تا سایر مسئولان زندان بر پیشانی آنها زده میشود؛ ژینا(مهسا) امینی، دختر ۲۲ سالهای که کشته شدنش توسط پلیس ایران دلیل مستقیم و غیرمستقیم حضور همه این افراد در این سالنهاست.
این پیوند هیچگاه فراموش نمیشود و در فضای بین بازداشتشدگان مثل یک رمز و قرارداد غیرقابل انکار احساس میشود؛ حتی خود عوامل جمهوری اسلامی ناخواسته این رمز را تکرار میکنند؛ بیشتر بازداشتیها به طور مرتب این جمله را از بازجوهایشان میشنوند: «اصلا مهسا امینی را من کشتم، چیکار میخوای بکنی؟»
همنشینی میان اقشار و گروههای مختلف اجتماعی ساختمان ۲۴۰ فرصت کمنظیری است برای همفکری و تبادل نظر در خصوص پروندهها؛ خصوصا که گفتگو در این فضا باعث میشود تا الگوهای رفتاری مشترک، تکنیکها و ترفندهای جاری در اتاق بازجویی برای همه افراد روشن شود. تکنیکهایی که خصوصا برای با تجربهترها سادهلوحانه به نظر میرسید: به طور مثال، در یک ماه اول اعتراضهای سراسری، بازجوها و حتی اغلب زندانبانها بدون استثنا ادعا میکردند که اعتراض در تمام شهرها تمام شده و مردم به روال عادی زندگی بازگشتهاند. اینگونه اظهارات در حالی مطرح میشد که در تمامی شبهای مهرماه، بین ساعتهای یک تا چهار بامداد، بازداشتیهای جدید، با لباس خاکستری و چشمبند و پتویی در بغل به داخل سالنها هدایت میشدند. تازهواردیهایی که نه تنها ورودشان نشانی بود بر زنده بودن اعتراضهای سراسری، که آنها خصوصا حامل آخرین خبرهای بیرون از زندان به حساب میآمدند؛ «امشب هم شلوغ بود؟»، «چه شهرهایی؟»، «هشتگ مهسا امینی در توییتر چقدر شده؟»«موزیک جدید چی اومده؟»
End of مطالب پیشنهادی
با توجه به کم شدن میزان بازجویی در ساختمان ۲۴۰، آنچه در سالنها فراوان یافت میشد، فرصت برای گفتگو بود؛ بازجوها اما دست از تکرار ادعای خود برنمیداشتند و همچنان با اعتماد به نفس اصرار داشتند که «بیرون هیچ خبری نیست و اعتراضها تمام شده». این تعارض آنقدر واضح و روشن بود که برخی از فعالان سیاسی با سابقه بازجوها را دست میانداختند؛ «به ما چه که شما کارتان را درست انجام نمیدهید!».
یکی از بازداشتیها میگوید «در مهرماه برای ما آنقدر بدیهی بود که اعتراضهای سراسری در تمام شهرها جریان دارد، که برای وقتگذرانی به دنبال راههای تازهای بودیم تا بتوانیم شدت اعتراضها را پیش از ورود بازداشتیهای جدید پیشبینی کنیم؛ مثلا یک روش مرسوم رفتار پرسنل زندان بود: چون مطمئن بودیم که هرچه شدت اعتراضها شدیدتر باشد، زندانبان و بازجوها تندخو و پرخاشگرتر از حالت معمول میشوند. بازیای که تقریبا همیشه جواب میداد.»
بوروکراسی فرسوده و کارمندان خسته زندان
![پادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی](https://ichef.bbci.co.uk/images/ic/512x512/p0bq9rkk.jpg)
تعداد بازداشتیهای ماه اول اعتراضها بسیار زیاد بود و ساختمانهای زیر نظر سازمانهای اطلاعاتی نظیر ۲۰۹، ۲۴۰ و ۲ الف با محدودیت شدید نیروی انسانی، فضا و امکانات روبهرو بودند. وضعیتی که پتانسیل وقوع بحران را فعال میکند و تبعات آن همیشه به طور مستقیم سلامت روانی و فیزیکی بازداشتشدگان را به خطر میاندازد.
به این شرایط بوروکراسی فرسوده را اضافه کنیم که قرار است میانجی نظمدهنده روندی باشد که میان سازمانهای اطلاعاتی و دستگاه قضایی جریان دارد؛ ساختاری که به سادهترین شکل ممکن روی هزاران برگه کاغذ دستنویس یا تایپی تلاش میکند تمامی روندهای قانونی دوران بازداشت را کنترل کند. کارمندان خسته و بیانگیزهای در تمامی روندها به طور مرتب در حال تطبیق دادن لیستهای متعددشان با بازداشتیها هستند؛ به گفته بازداشتشدگان، پرسنل زندان حتی در سرشماری روزانه به طور مداوم دچار مشکل میشدند؛ اغلب اوقات پرسنل زندان با افراد مانند شی گمشده برخورد میکردند. ناپدید شدن پروندهها که یک وضعیت عادی محسوب میشد. کاغذبازیهای دوران بازداشت، روندهای بسیار خستهکننده است که عملا به جز به تعویق روندهای دوران بازداشت، هیچ کارکرد دیگری ندارد. زمانی که هرچه به آن اضافه میشود برای پرسنل حقوقبگیر اضافهکاری، و برای بازداشتشدگان رنج مضاعف را در پی دارد.
با اینحال بنا به روایت بازداشتشدگان بازجوها بیشتر از اینکه افرادی توانا و باهوش به نظر برسند، کارمندانی خسته و بیحوصلهتی بودند در میان این فضای فرسوده. افرادی که تمام تمرکزشان پیش بردن پرونده در مسیری از پیش مشخص بود. حتی در شرایطی که آشکار میشد اتهامهایی که بازجو مطرح میکند هیچ سنخیتی با واقعیت ندارند، تغییری در روند پرونده ایجاد نمیشد. اصلاح کردن یک اشتباهها مستلزم دوباره طی کردن یک روند اداری پیچیده بود. یکی از بازداشتیها میگوید وقتی در جلسه اول بازجویی روشن شد که اتهام «ارتباط با عناصر سلطنتطلب خارج از کشور به قصد براندازی نظام اسلامی» کاملا بیاساس است، بازجو در جلسه بعد اتهامی با عنوان «ارتباط با عناصر مارکسیستی به قصد براندازی نظام اسلامی» را روی میز قرار داد. آنچه برای بازجوی اولویت داشت تعمیم دادن بالاترین شکل اتهام ممکن متناسب با اتهام مطرح شده در این پرونده بود.
«طرح پژوهشی وزارت اطلاعات» چه بود؟
حدود یک ماه از آغاز اعتراضهای سراسری گذشته است و ساکنان ساختمان ۲۴۰ منتظر مشخص شدن تکلیفشان هستند. خیلی از آنها خیلی وقت است که حتی به اتاق بازجویی فرستاده نشدند. در این فاصله چند طرح موازی اجرا میشود؛ یکی از آنها «طرح پژوهشی وزارت اطلاعات» در مورد اعتراضهای سراسری ۱۴۰۱ است. در این طرح، بازداشتیها با چشمبند در اتاق بازجویی نشسته و از سوی فردی که مدعی پژوهشگری است سوالجواب میشوند؛ سوالهایی در مورد سبک زندگی، گرایش سیاسی و فکری فرد و اطرافیانش. فرد پرسشگر تاکید میکند که پاسخهای بازداشتی هیچ تاثیری در روند پرونده او ندارد و این گفتگو تنها با انگیزههای فعالیت پژوهشی صورت میگیرد. حتی گاهی از فرد بازداشتی با نسکافه و بادام زمینی پذیرایی شده و فرد پرسشگر تلاش میکند تا خودش را آدم بیطرفی و روشنی نشان دهد. آیا واقعا ساکنان ساختمان ۲۴۰ میتوانند جامعه آماری یک طرح پژوهشی محسوب شوند؟ بازداشتیها در میان خودشان این طرح را «تفتیش» نام گذاشتهاند و اغلب در مورد آن جوک میسازند. وقتی افراد پس از ساعتی غیبت به سالن برمیگردند، بقیه میپرسند؛ «بازجویی بودی یا تفتیش؟ بادام زمینی بهت دادن؟»
شبیه این طرح در روزهای ابتدایی مهر به شیوهای دیگر انجام شده بود. بسیاری از بازداشتیها بلافاصله پس از انتقال به ۲۰۹ در مقابل دوربینهایی قرار گرفتند که ظاهرا قرار بود نتیجه آن برای نمایندگان مجلس پخش شود تا در جریان «خواستهها و مطالبات معترضان» قرار بگیرند.
طرح دیگری که موازی طرح تفتیش آغاز شد، «ارشاد» نام داشت. افراد پس از خروج از سالن طبق روال همیشگی مدت زمانی در راهروها مقابل دیوار میایستند. ناگهان یک نفر پشت سرشان بنا میکرد به پرسیدن سوالهای پی در پی و از بازداشتی میخواست به سرعت و کوتاه به سوالها جواب دهد. سوالهایی در مورد سبک زندگی و گرایش سیاسی خانواده و دوستانش که جوابهای بله یا خیر دارد. صدایی گاهی ناگهان ناپدید میشد و دوباره بازمیکشت. در میان این سوالها ناگهان گزارههای این چنینی مطرح میشد؛ «مهسا امینی را من کشتم، چه کار میکنی؟» یا «از نظر تو مهسا امینی کشته شده؟» این سوال جواب که ماهیت آن تفاوت چندانی با جلسه بازجویی نداشت، در نهایت با سخنان انگیزشی فرد پرسشگر در خصوص «اهمیت دین و ولایت فقیه»، و همچنین یک تماس تلفنی با خانواده به عنوان پاداش پایان میگرفت.
ماموریت: مخدوش کردن واقعیت
مقامات جمهوری اسلامی همواره ادعاهای خود در خصوص ماهیت اعتراضهای سراسری را با استناد به مدارک و اسنادی مطرح میکنند که در دوران بازداشت جمعآوری میشود. «تنها ۱۲ درصد از بازداشتشدگان اعتراضهای اخیر زن هستند و این اعتراضها به غلط زنانه معرفی شده است.» (انسیه خزعلی معاون ابراهیم رئیسی) هرچند که با اتکا به تجربه راویان دوران بازداشت میتوان گفت نه بازداشتشدگان جامعه آماری متناسب با اعتراضهای سراسری هستند و نه پروندههای آنها مدرک و سندی معتبر محسوب میشود. برعکس میتوان گفت که کلیه دوران بازداشت تلاش مذبوحانه سازمانهای اطلاعاتی و قضایی برای واقعیت بخشیدن به گفتههای مقامات جمهوری اسلامی است. تلاشی که با بازداشت افراد آغاز میشود، با پروندهسازی به غیرانسانیترین شکل ممکن ادامه مییابد و در نهایت با برگزاری دادگاههای دستوری و فرمایشی و اجرای حکمهای صادر شده پایان مییابد.
مقامات جمهوری اسلامی در روزهای ابتدایی اعتراضهای سراسری، همزمان با فعالیت سازمانهای اطلاعاتی به شکل بازداشت و پروندهسازی متهمان ماهیت اعتراضهای سراسری را در نتیجه «دسیسه و توطئه دشمنان نظام» معرفی کردند. «هیچ منطقی پشت سر این کار نیست و این، کار عاملی جز دستگاههای جاسوسی و سیاستگذاران عنود خارجی ندارد.»(علی خامنهای ۱۱ مهر)
وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسدارن نیز همزمان با اولین واکنش علی خامنهای، در گزارش ۳۰ صفحهای ادعاهای توطئهباور را صرفا با جزئیات بیشتر تکرار کردند. این متن ۳۰ صفحهای هیچ مدرکی و سندی مبنی بر اثبات چنین ادعاهایی ارائه نمیدهد و تنها به وجود اسناد و مدارک اشاره میکند. در واقعیت اما آشکار است که سازمانهای اطلاعاتی در خصوص تبیین و اعتراضهای سراسری نه از عاملیتی برخوردار هستند و نه توانایی آن را دارند؛ برگزاری طرحهای عجیب پژوهشی در دوران بازداشت که با هدف فراهم کردن اسناد و مدارک ساختگی انجام میشود گویای چنین واقعیتی است. روایتهای بازداشتشدگان همچنین نشان میدهد که فرآیند شناخت دستگاههای اطلاعاتی و قضایی کاملا وارونه است؛ این فرآیند ابتدا نتایج را اعلام میکند و سپس به شیوههای نامتعارف تلاش میکند دلایلی برای ادعاهای خود فراهم کند. در نهایت این فرآیند وارونه در قالب گزارش و پروندهها متهمین به دستگاه قضایی ارجاع دهند.
همانطور که از روایت بازداشتشدگان برمیآید ماموران سازمانهای اطلاعاتی برخلاف آنچه دستگاههای تبلیغاتی تلاش میکند نشان دهد، نه افرادی باهوش و خلاق، که کارمندانی خسته و گوشبهفرمان هستند. یکی از فعالان سیاسی که در در اعتراضهای سال ۸۸، ۹۸ و ۱۴۰۱ بازداشت شده در این خصوص توضیح میدهد که سازمانهای اطلاعاتی خصوصا در این دوران در آشفتهترین وضعیت ممکن قرار دارند؛ از نظر او سازمانهای اطلاعاتی امروز فاقد هسته منسجم فکری هستند. از نظر او آنچه امروز سیاستهای سازمانهای اطلاعاتی را تعیین میکند الگوهای عملی دوران گذشته است که به طور خاص توسط مقامات کنارگذاشتهشده همچون حسین طائب شکل گرفته بود. حسین طائب که بیش از یک دهه به عنوان مغز اصلی اطلاعاتی ایران شناخته میشد، در تابستان سال ۱۴۰۱ از ریاست اطلاعات سپاه کنار زده شد و سمت تشریفاتی مشاور فرمانده کل سپاه عهدهدار شد. مطرح شدن اتهام همکاری با سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل به معاون اول او کمی پیش از برکناری او، این گمانهزنی را مطرح کرد که آیا این برکناریها قرار است استراتژی اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی را تغییر دهد؟ هرچند که به نظر میرسد سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در حال حاضر فاقد ابتکار عملی برای مقابله با تهدیدهای علیه نظام هستند و در بهترین حالت در حال تکرار کردن الگوهای عملی گذشته هستند.
چطور میتوان رفتار ضابطین قضایی را توجیه کرد؟
بازجوها به طور مرتب ادعا میکردند که همهچیز را در مورد بازداشتشدگان میدانند؛ در لحظههای ابتدایی با غافلگیر کردن افراد، خصوصا کمتجربهها تاحدی موفق میشدند این تصویر را القا کنند که از همه واقعیتهای زندگی بازداشتی مطلع هستند. اما هرچه میگذشت برای فرد بازداشتی خلاف این ادعا روشن میشد؛ بازجوها نه تنها چیزی در مورد آنها نمیدانستند، بلکه اصلا هیچ میل و کنجکاویای نسبت به دانستن واقعیت آنها نداشتند. کم کم حتی این مسئله میان آنها به یک سوال مطرح شد که واقعا تصور پرسنل زندان و بازجوها که رفتارشان از الگوهای مشترکی تبعیت میکرد از معترضان چیست؟
در روایت اغلب بازداشتشدگان زندانبانها، ماموران میدانی و بازجوها طوری با معترضان رفتار میکنند که انگار از آنها کینه شخصی دارند. یکی از راویان میگوید «برای ما بدیهی بود که آنها ما را به عنوان موجوداتی اضافی میشناسند.» ماجرا فقط مربوط به اختلاف عقیده نیست، بلکه سکونت در دو جهان متفاوت است؛ «انگار ما بار اضافی بر زندگی عادی آنها هستیم و حتی حق استفاده از حداقل امکانات زندگی را نداریم.» این مسئله در سادهترین سرویسهای زندانبانان مثل پخش صبحانه میان زندانیان مشهود بود: «انگار توزیع یک قالب کوچک پنیر بستهبندی از یک شرکت گمنام، ورقهای نان بدون نمک و لیوان چایی کمرنگ در ساعت ۷ لطفی بود در حق مایی که در حالت عادی هم در حال تنگکردن جای آنها در جامعهای هستیم که به آنها تعلق دارد.» اهمیت این موضوع در وقت بحرانها، به طور مثال بروز فجایعی مانند آتش سوزی زندان اوین در ۲۳ مهرماه خود را نشان میدهد؛ در زمان وقوع آتش سوزی در بند ۷ (مختص زندانیان مالی) که در ادامه به واکنش زندانیان بند ۸ (در حال حاضر محکومان سیاسی که در نزدیکی ساختمان ۲۴۰ قرار دارد) بازداشتیهای ساکن در ساختمان ۲۴۰ به شدت دچار وحشت شدند؛ «دود شدیدی سالن ما را فرا گرفته بود و همزمان که صدای تیراندازی و فریاد میآمد (احتمالا فریاد زندانیان بند ۸ که در نهایت درب یکی از بندها را شکستند) ما از پشت میلهها زندانبانهای مسلحشده را میدیدیم که به سرعت در راههروها اینطرف آن طرف میروند.» یکی از بازداشتیهای ساختمان ۲۴۰ که آن شب را با فاصله بدترین شب زندگیاش توصیف میکند میگوید یکی از دلایل ترس بازداشتیها از این مسئله نشات میگیرفت که هیچ ایدهای نداشتند که چه اتفاقی رخ داده است. زندانبانها نه تنها به آنها هیچ توضیحی نمیدادند که با ناسزا و خشونت برخورد میکردند و در نهایت تعدادی از معترضان را به انفرادی انتقال دادند. وحشت آنها موجه بود چرا که برایشان اثبات شده بود که جانشان برای پرسنل زندان هیچ اهمیت ندارد؛ واقعیتی که یکی از زندانبانها چند هفته قبل طی بحران دیگری به طور صریح بر زبان آورده بود.
زمانی که در هفته دوم مهرماه آنفولانزای سختی میان سالنهای ساختمان ۲۴۰ شایع شد. در آن زمان از میان صد نفر جمعیت سالن که به سختی کنار هم زندگی میکردند دهها نفر بیمار شدند که تعدادی از آنها دچار تب شدید بودند. وضعیتی که همه جمعیت را نگران کرده بود، عدم توجه زندانبانها به سادهترین چیزها مثل نمک و قرص سرماخوردگی بود. در یکی از تنشهایی که میان معترضان و زندانبانها بر سر ارسال بیماران به بهداری در گرفت، زندانبان پس از ناسزا گفتن و تهدید کردن افراد، آب پاکی را روی دست همه ریخت؛ «اصلا خیالتون رو راحت کنم، اگر اینجا کسی بمیره هم هیچ اهمیتی برای ما نداره، پس دیگه اعتراض نکنید.»