محمدرضا بالی‌لاشک: اگر ما را کشتند، جانمان فدای آزادی شده

محمدرضا بالی‌لاشک: اگر ما را کشتند، جانمان فدای آزادی شده

اخبار ویژه چندرسانه ای حقوق بشر در ایران

محمدرضا بالی‌لاشک، فرزند علی‌اکبر و فاطمه، ۴۷ ساله بود که بعد از اینکه تلاش کرد دو معترض را از دست ماموران لباس شخصی نجات دهد در نوشهر مازندران کشته شد.

او معترض بود و از دیدن ظلم به مردم ناراحت بود و نمی‌توانست ساکت بماند. نزدیکانش می‌گویند همه جا از حکومت انتقاد می‌کرد و زیر بار حرف زور نمی‌رفت. همسرش نگران بود که او و پسرش در اعتراض‌ها آسیب ببینند.

آقای بالی‌لاشک یک روز پیش از کشته شدنش به او گفته بود «هم پسرم باید به اعتراض‌ها برود و هم خودم و اگر هم ما را کشتند، جانمان فدای آزادی شده. »

یک فرد نزدیک به خانواده آقای بالی‌لاشک درباره روز کشته شدن او به بی‌بی‌سی گفت: « روز یازده آبان محمدرضا در مراسم چهلم حنانه کیا در نوشهر شرکت کرد. پدر و مادر حنانه از آشناها و هم‌محلی‌های خانواده او بودند. بعد از مراسم شرکت‌کننده‌ها از مزار حنانه تا میدان محل شعار دادند. مامورها ورودی محله را بستند و محمدرضا و خیلی از ساکنان محل به معترضان کمک کردند و آنها را از کوچه و پس‌کوچه فراری دادند. یک شاهد عینی به خانواده گفت که محمدرضا با مامورها درگیر شده بود و به آنها اعتراض کرده بود که چرا به معترضان حمله می‌کنند.»

محمدرضا بالی‌لاشک راننده آژانس بود. پیش از کشته شدن در مقابل آژانسی که کار می‌کرد در خیابان روی نیمکت فلزی نشسته بود و نهار می‌خورد. حدود ساعت ۵ عصر ناگهان ماشینی را دید که در آن ماموران لباس شخصی بودند و صدای فریاد کمک دو نفر را از داخل ماشین شنید. آقای بالی‌لاشک به گفته شاهدان عینی با ماموران لباس شخصی درگیر شد و از آنها خواست که معترضان را آزاد کنند

مزار شهید

یک فرد نزدیک به خانواده او به بی‌بی‌سی گفت: « شاهدان عینی دیدند که ماموران لباس شخصی اسلحه را به طرف محمدرضا گرفتند. محمد دستهایش را باز کرد و گفت به زودی این اسلحه دست مردم می‌افتد و ان را به سمت شما نشانه می‌گیریم. مامور اسپری فلفل را به صورت محمدرضا زد و رفت. چند نفری به خانواده گفتند که مامور به همراهش گفته که از پلاک ماشین محمدرضا عکس بگیرد تا برگردند و تلافی کنند.»

این فرد می‌گوید حوالی ساعت ۵ و نیم همسر محمدرضا بالی‌لاشک صدای ماشین او را شنیده و می‌گوید: «همسرش جلو رفته و دیده که سر محمدرضا روی فرمان ماشین است. اول فکر کرده سکته کرده. بلندش کردند که او را احیا کنند. پسرش خواسته ماساژ سینه بدهد که دیده تمام دل و روده او بیرون است. تمام ماشین پر از خون بوده. فک و گردن محمدرضا شکسته بود. آثار ضرب و جرخ توی صورت و گوشه چشمش معلوم بوده. هرچقدر زنگ زدند آمبولانس نیامد. با ماشین به بیمارستان بردندش ولی دیگر تمام شده بود.»

خانواده بالی‌لاشک درخواست کالبد شکافی دادند. به آنها گفته شد اگر پیکر او را باز کنند، آن را به خانواده تحویل نخواهند داد. نزدیکان او می‌گویند پزشکان گفته بودند گردن و فک محمدرضا شکسته و لبهایش از گاز اشک‌آور سیاه بوده. در گواهی فوت او هم علت مرگ را نامعلوم نوشته‌اند.

خاکسپاری آقای بالی‌لاشک هم با تهدید ماموران امنیتی همراه بود. یک فرد نزدیک به خانواده درباره این تهدید ها به بی‌بی‌سی گفت:« چون مردم فراخوان اعتراض داده بودند، ماموران به خانواده گفتند باید سریع پیکرش دفن شود. تا خاکسپاری انجام شد خانواده را از آرامستان بیرون کردند. درها را بستند و قفل کردند. مراسم ختم با حضور نیروهای امینی و لباس شخصی در مسجد برگزار شد. آنها به حاضران اعلام کردند که مرگ محمدرضا بر اثر سکته بوده. برای هفتم و چهلم اجازه ندادند که خانواده در مسجد مراسم بگیرند. به ناچار خانواده در خانه مراسم گرفتند و جمعیت زیادی شرکت کردند.»

از روز کشته شدن محمدرضا بالی‌لاشک ماموران امنیتی پسر ۲۲ ساله او را به هر بهانه‌ای احضار و تهدید کرده‌اند. نزدیکان به خانواده او می‌گویند بارها از او تعهد گرفته‌اند که خبرها درباره کشته شدن او را تکذیب کند و بگوید پدرش سکته کرده. چند باری به او عکسش را نشان دادند و گفتند در اعتراض‌ها بودی و بازداشتت می‌کنیم. خیلی از او تعهد گرفتند که در اعتراض‌ها شرکت نکند.

محمدرضا بالی‌لاشک

منبع تصویر،‌BBC

محمدرضا بالی‌لاشک در سن ۱۹ سالگی پدرش را از دست داد و سرپرست مادر و خواهرانش شد. برای همین موفق نشد تحصیلش را ادامه دهد. با مدرک دیپلم شغل‌های مختلفی را تجربه کرد. به تهران رفت و در شرکتی مشغول شد، به عسلویه رفت و در آنجا کار کرد، بخاطر تنهایی مادرش به نوشهر برگشت و راننده تاکسی تهران – چالوس شد. حدود ده سال راننده جاده بود. بعد راننده آژانس شد. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.

یک منبع نزدیک به خانواده آقای بالی‌لاشک درباره رفتار او با اطرافیانش می‌گوید: « محمدرضا هفت خواهر داشت. برای آنها هم پدر بود و هم برادر. همیشه به همه کمک می‌کرد. مشتری‌ها دوستش داشتند.»

از او دو فرزند مانده که کشته شدنش تاثیر دردناکی روی زندگی آنها گذاشته. این منبع نزدیک به خانواده بالی‌لاشک به بی‌بی‌سی گفت: «محمدرضا عاشق بچه‌هایش بود. دختر او زمانی که محمدرضا کشته شد ۱۲ سال داشت. تا یک هفته حرف نمی‌زد و گریه نمی‌کرد. تا یک هفته تب داشت و خوب نمی‌شد. پسرش هم دانشجو است. در کافه کار می‌کرد. بعد از کشته شدن محمدرضا ماموران هر روز به کافه می‌رفتند و به صاحب کافه می‌گفتند او را اخراج کند. خیلی صاحب کافه را اذیت کردند و او زیر بار نرفت. تا اینکه پسر محمدرضا خودش از آنجا آمد بیرون. تا ماه‌ها نتوانست کار پیدا کند. محمدرضا ۸ سال بیمه پرداخت کرده بود. وقتی خانواده به شرکت بیمه مراجعه کردند که حداقل حقوق ماهیانه‌ای بگیرند متوجه شدند ماموران مانع این کار شده‌اند.»

محمدرضا بالی‌لاشک دریا را دوست داشت. یک تور ماهیگیری داشت که شب‌ها آن را برمی‌داشت و به دریا می‌رفت تا ماهی بگیرد. شنا را دوست داشت. موزیک‌های قدیمی ازجمله جواد یساری گوش می‌داد و گاهی در جمع دوستانش آواز می‌خواند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها