حالا که بیش از ۴۰ سال از استقرار جمهوری اسلامی گذشته، آنچه به عنوان «حجاب اسلامی» شناخته میشود، به مفهومی تثبیت شده تبدیل شده که گویی تعریف مشخصی دارد. اما «حجاب» و ملزوماتش در دنیای مدرن، نه تنها معنایی یکسان و فراگیر در میان مسلمانان ندارد، بلکه حتی در ایران نیز آنچه امروز با اجبار اجرا میشود، در واقع یک مدل به نسبت نوظهور از «حجاب اسلامی» محسوب میشود.
در واقع اسلامگرایانی که در ایران در سال ۵۷ به قدرت رسیدند، برای اجباری کردن تفسیر مورد نظر خود از «حجاب اسلامی» برای زنان، مد جدیدی از پوشش زنانه را معرفی کردند که نه شباهتی به پوشش باحجابهای ایرانی در دوران پهلوی داشت و نه مسلمانان کشورهای دیگر.
به عنوان مثال در عربستان سعودی نوع خاص حجاب زنان این کشور شامل یک لباس بلند و پوشیده به نام «عبایه» است که در ایران به نام چادر عربی شناخته میشود. در این کشور برخی از زنان در کنار عبایه از نقاب هم برای پوشش صورت استفاده میکنند. یا زنان محجبه ترکیه، پیراهنهای بلند و پوشیده یا کت و دامن میپوشند و موهای سر را هم معمولاً با یک روسری ابریشمی مربعی که به دور گردن بسته میشود، میپوشانند.
در ایران امروز، در کنار حجاب ایدهآل از نظر جمهوری اسلامی یعنی چادر مشکی (که شبیه به حجاب سنتی پیش از جمهوری اسلامی است)، نوع پوشش مخصوصی کمکم شکل گرفت: مانتو، شلوار به همراه مقنعه برای ادارات و مدارس و روسری یا شال برای زندگی روزمره.
این سبک خاص حجاب برخلاف چادر که قدمتی دیرینه در ایران دارد، در دورهای کوتاه و کمی پیش از انقلاب ایران توسط گروهی از مبارزان علیه رژیم شاه ترویج پیدا کرد و امروز بعد از چندین دهه فشار و سرکوب برای حجاب اجباری، حضور این سبک خصوصا در شهرهای بزرگ هر روز کمرنگتر میشود.
«حجاب اسلامی» به عنوان ابزار مبارزه
شهلا شفیق نویسنده و فعال حقوق زن که در بخشی از کتاب خود با عنوان «اسلام سیاسی، جنس و جنسیت»، به طور مفصل درباره تاریخچه مبارزات زنان ایرانی و حجاب اجباری نوشته، درباره پیدایش این سبک حجاب میگوید: «چندی پیش از انقلاب، حدود سالهای ۵۶ و ۵۷ شاهد ظهور این نوع منحصر به فرد از لباس در میان دانشجویان چپ مسلمان بودیم.»
این گروه، به گفته او، زنانی مدرن و روشنفکر بودند که با روسری، مانتو و جوراب بلند در دانشگاه حاضر میشدند. مانتو که واژهای فرانسوی است، به نوعی روپوش بلندی اطلاق میشد که در دهه ۷۰ میلادی و همزمان با انقلاب، پوششی محبوب در میان مردان و زنان در کشورهای غربی به شمار میرفت.
خانم شفیق اعتقاد دارد که اضافه کردن روسری به این پوشش برای دانشجویان چپ مسلمان، نمادی از «مقاومت در برابر استعمار و مبارزه با نفوذ امپریالیسم غربی و تاکید بر هویت اسلامی-ایرانی» بود.
این نوع لباس به تدریج در میان دانشجویان چپ مسلمان طرفداران بیشتری پیدا کرد و در اوایل دوران انقلاب، بر تن بسیاری از مبارزان انقلابی از جمله دانشجویانی که سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند، دیده شد.
در عین حال استفاده از حجاب اسلامی در میان فعالان سیاسی چپ سکولار، وضعیت متناقضی پدید آورده بود که تناسبی با باورهای آنها نداشت. با این حال، برخی سازمانهای چپگرا در کوران انقلاب نه تنها با این اجبار مذهبی و تناقضآفرین مخالفتی نکردند، بلکه به تثبیت آن نیز کمک کرد.
هما ناطق، از نویسندگان و اساتید دانشگاه از جمله روشنفکرانی بود که به گفته خودش در این «خیانت» دست داشت. او در زمان انقلاب در یک مصاحبه تلویزیونی گفت که اگر «آزادی و استقلال ما قرار است به این قیمت باشد که حجاب سر کنیم، من فکر میکنم همه زنان ایران حاضرند که این حجاب را سر بکنند».
او در فاصله کوتاهی بعد از انقلاب و در زمانی که ناچار شد به فرانسه مهاجرت کند، از این اظهارات، ابراز پیشمانی کرد.
«بدحجابی» به عنوان ابزار مبارزه
اما همه چپگرایان در آن زمان اینچنین به حجاب تن ندادند. شهلا شفیق که خود از چپگرایان انقلابی بوده میگوید حتی یکبار به خاطر علاقهاش به مد و لباس خاص و پوشیدن یک کت قرمز مخملی از طرف همین افراد مورد اخطار قرار گرفت. در نگاه شهلا شفیق، پدیدهای که جمهوری اسلامی به آن «بدحجابی» میگفت، نوعی مبارزه زنان ایرانی علیه تبعیض بود که از نخستین روزهای اعلام قانون حجاب اجباری به فرمان آیتالله خمینی شروع شده بود.
از این دوران، مساله حجاب و مد لباسی که زنها میتوانستند در اماکن عمومی بپوشند به بخشی جداییناپذیر از زندگی اجتماعی ایرانیان تبدیل شد؛ بخشی که به خاطرات بسیاری از ترس و وحشت از برخوردهای کمیتههای انقلاب اسلامی و زنده نگاه داشتن روحیه شیکپوشی در میهمانیهای خصوصی در آمیخته است.
آرمائیتی که در دوران اوائل انقلاب و جنگ، ساکن خوزستان بوده به یاد میآورد که در سالهای ابتدایی انقلاب، حجاب در مدارس اجباری نبود. حتی در سال اول انقلاب، هنگامی که او در خوزستان زندگی میکرد، بدون حجاب به مدرسه میرفت. او به یاد دارد که در یک اردوی دانشآموزی از معلم بی حجابشان خواسته شده بود که بدون حجاب وارد پارک نشود. معلم هم با استفاده از شال گردن به عنوان پوشش سر، توانست اجازه ورود پیدا کند.
آرمائیتی اولین بار با ترکیب «مانتو» و «روسری» حدود دو سال پس از انقلاب و در مدرسه مواجه شد، اما این اولین باری نبود که «مانتو» و « روسری» را با هم میدید. او میگوید گروهی از زنان ز ابتدای انقلاب، این «سبک حجاب به شیوه با مجاهدین» را پذیرفته بودند.
به گفته او به تدریج، این سبک در مدارس و ادارات به پوشش رسمی تبدیل شد. آرمائیتی میگوید که در ابتدا، فشار و سرکوب زیادی برای رعایت حجاب وجود نداشت، اما به مرور زمان، گشتهای کمیته و تعقیب افراد بی حجاب شروع شد.
در دوران راهنمایی و متوسطه آرمیتی، او به همراه دوستان و همکلاسیهایش تلاش میکردند که جلوی موهایشان از زیر روسری بیرون بیاید؛ نخستین مقاومتهای جدی که در نهایت به ایجاد یک سبک موی جدید منجر شد؛ سبکی که در آن دوران به «فکل» معروف بود.
عدم رعایت حجاب اجباری توسط این دختران نوجوان به نظر آرمايیتی نه به عنوان حرکت اعتراضی به سیاستی خاص، بلکه برای جلب توجه و هماهنگی با مد در دوران نوجوانی بود. او میگوید یکی از دوستانش در دوران مدرسه متوسطه به دلیل این مدل مو توسط مقامات دستگیر و مجازات شلاق تحمل کرد، اما این سرکوب تغییر در سبک لباس را متوقف نکرد.
در دوران جنگ و کمی پس از آن، سبکهای «مانتو» و رنگهای آن بسیار محدود بودند. با گذر زمان، رنگهای بیشتری در دسترس قرار گرفت، روسریها بیشتر به عقب رفت و مدلهای متنوع مانتویی وارد بازار شد.
دوران اصلاحات و پس از آن
در آخرین سالهای دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، محدودیتهایی بر روی پوشش و سبک لباس به چشم میخورد که با شروع دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی کاهش یافت. داستانی که فرحناز در این رابطه تعریف میکند، روایت بخشی از این تغییرات در شکل پوشش زنان جوان در آن دوران است.
در ابتدای دوران اصلاحات، فرحناز در سن نوجوانی و به دنبال شیکپوشی، متفاوت بودن و پوشیدن لباس مد روز بود.
او خاطراتی از نسل جوانانی که در اواخر دهههای ۷۰ و اوایل ۸۰ زندگی میکردند، به اشتراک میگذارد؛ از موهای فرق وسط باز در زیر روسری هایی که تا حد ممکن به عقب رفته بودند تا مدل موی سبک «تن تن» برای دخترانی که جسارت بیشتری داشتند؛ از شلوارهای کوتاه معروف به «برمودا» و مانتوهای کوتاه و چاک دار که بخشی از اندام را نمایش میداد تا روسریهای حریر و ژرژت؛ همه روایتگر آرزوهایی که در میان محدودیتها شکل میگرفتند.
فرحناز میگوید حتی در محیط مدرسه که معمولاً محدودیتهای بیشتری وجود داشته، تلاش کرده که استایل خود را حفظ کند. او مانتوهای رسمی را که بسیار گشاد و بدقواره بودند، به مدلهای کوتاه و تنگ تبدیل میکرد و با کفشهای «آل استار» که یکی از انواع کفشهای ممنوعه بودند، ست میکرد.
اما این استایل منحصربهفرد همراه با چالشها و مخاطرات خود بود. بارها از جمله نمرههای انضباطیاش در مدرسه کاسته شد، اما هیچ یک از محدودیت ها باعث نشد تا او از شیوهی دلخواه سبک پوشش دست بکشد.
حالا بعد از ۴۰ سال جدال حکومت با پوشش زنان و تلاش گسترده اسلامگرایان برای تحمیل نوعی خاص از «حجاب اسلامی»، همین تصمیم مهم سران جمهوری اسلامی در سال ۵۷ به یکی از مهمترین پاشنههای آشیل حکومت تبدیل شده؛ جایی که یکسال پیش مهمترین چالش علیه این حکومت را ایجاد کرد. «بدحجابی» اتهامی که همواره زنان بسیاری در طی سالها با آن مواجه شدند، دلیل دستگیری و کشته شدن مهسا امینی هم بود، اتفاقی منجر به شروع اعتراضات به حجاب اجباری در ایران شد.
و سرکوب «بدحجابی» به شیوههای مختلف نه تنها منجر به حفظ و رعایت حجاب مطلوب حکومت نشد، بلکه در نهایت تا جایی پیش رفت که امروز در جای جای ایران، گاه حتی «مانتو و روسری» هم دیده نمیشود.