چرا نباید از جامعه دوقطبی ترسید؟

چرا نباید از جامعه دوقطبی ترسید؟

حقوق بشر در ایران اخبار ویژه

مجموعه «ناظران می‌گویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بی‌بی‌سی فارسی می‌کوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاه‌ها و افکار طیف‌های گوناگون، چشم‌انداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطه‌نظرها، به معنای تایید آنها نیست.

در این مطلب حسین دباغ استدلال می‌کند که «نفس دوقطبی بودن یک جامعه زمانی که با جامعه‌ای آزاد مواجه هستیم که شهروندان می‌توانند صدای یکدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند لزوما آسیب‌زا نیست.»

ناظران

تصور کنید در جامعه‌ای زیست می‌کنید که در آن عموم شهروندان میان دو ارزش سیاسی-اجتماعی که غالبا مقابل هم قرار می‌گیرند در رفت و آمد هستند و دست به انتخاب می‌زنند. برای مثال، فرض کنید عموم شهروندان یک جامعه بین احزاب سیاسی لیبرال و سوسیال که اختلاف نظر دارند یکی را بر می‌گزینند. یا عموم شهروندان میان قانونگذاری دینی و سکولار که با اختلاف‌نظر همراه است یکی را انتخاب می‌کنند. انتخاب این ارزش‌های سیاسی-اجتماعی شهروندان یک جامعه را مقابل هم قرار می‌دهد. وقتی عموم شهروندان مقابل هم قرار می‌گیرند محتمل جامعه به سمت دو قطبی شدن پیش می‌رود. آیا چنین جامعه دوقطبی‌ای جامعه پرآسیبی است؟ آیا باید همواره مقابل دوقطبی شدن جامعه ایستاد؟

استدلال من این است که لزوما یک جامعه دوقطبی جامعه بدی نیست:

اول: اگر در یک جامعه دوقطبی، قطب‌ها صدای هم را بشنوند و به نقد بپردازند، دوقطبی شدن جامعه خطرخیز نیست.

دوم: می توان جامعه‌ای دوقطبی را تصور کرد که شهروندان با وجود مخالفت صدای هم را می‌شنوند و نقد می‍‌کنند.

بنابراین، دوقطبی شدن یک جامعه همواره خطرخیز نیست.

دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

نفس دوقطبی بودن یک جامعه زمانی که با جامعه‌ای آزاد مواجه هستیم که شهروندان می‌توانند صدای یکدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند لزوما آسیب‌زا نیست. از قضا اگر در جامعه‌ای آزاد که دست حکومت برای دخالت کوتاه است شهروندان بتوانند کنار یکدیگر اختلاف‌نظر موجود در جامعه را به صلح تمرین و تحمل کنند جامعه‌ای سالم پدید خواهد آمد. پذیرش اختلاف‌نظر میان شهروندان و به رسمیت شناختن آن از شروط یک جامعه اخلاقا نیکوست.

پذیرش اختلاف‌نظر میان شهروندان محتاج تمرین و تکرار است. دست کم بنا بر یک تلقی، آنچه علوم انسانی و اجتماعی به ما می‌آموزند توانایی پذیرش همین اختلاف‌نظر است. جدی گرفتن این علوم در دانشگاه از آن جهت مهم است که تمرینی است برای اینکه دانشجویان بیاموزند که می‌توانند با اختلاف‌نظر کنار هم به صلح زندگی کنند بدون آنکه لزوماً یکدیگر را از میدان به در کنند. این است سر اینکه جدی گرفتن علوم انسانی و اجتماعی در یک جامعه و رونق بخشیدن به آن می‌تواند آن جامعه را عقلانی‌تر و بهداشتی‌تر کند.

اما در یک جامعه دوقطبی همواره قطب‌ها صدای هم را نمی‌شنوند و بسته به ساختار سیاسی-اجتماعی موجود در آن جامعه، دوقطبی شدن می¬تواند آسیب زا باشد. استدلال من له این مدعا چنین است:

اول. اگر در یک جامعه دوقطبی، صدای یکی از قطب‌ها توسط قدرت خفه شود، دوقطبی شدن ناعادلانه و آسیب زاست.

دوم. در برخی جوامع، حکومت مرکزی (مثل ایران) صدای یکی از قطب‌ها را خفه می‌کند.

بنابراین، زمانی که حکومت در دوقطبی شدن جامعه دخالت می‌کند، آن دوقطبی آسیب زاست.

جامعه دوقطبی زمانی اخلاقا بد می‍‌شود که حکومت جامعه را آزاد نمی‌گذارد و جانب یک قطب و ارزش‌های مربوط به آن قطب را می‌گیرد. حکومتی که صدای یک طرف را خفه و خفته می‌کند و حق آنان برای ابراز وجود را نادیده می‌گیرد بذر بی‌عدالتی را در جامعه می‌کارد. در چنین جامعه‌ای از آنجا که ساختارهای ناعادلانه حکمفرماست دوقطبی شدن می‌تواند آسیب‌رسان باشد. سبب آنجاست که در این جامعه افرادی که توسط حکومت نادیده گرفته و تحقیر شده‌اند احساس خشم و سرکوب را تجربه خواهند کرد. و طبیعی است که عده‍ای از افراد تحقیر شده از سر خشم لب به اعتراض بگشایند و طالب حق از دست رفته خود از حکومت شوند. اما حکومتی که جانب یک سو را گرفته است گوش شنوایی برای این اعتراضات ندارد و حتی دست به سرکوب و اختناق بیشتر می‌زند تا صدای معترضان را خفه‌تر کند.

اعتراضات

نتیجه آن می‌شود که افراد تحقیر شده توسط حکومت در مقابل افراد حمایت شده از جانب حکومت قرار می‌گیرند. این رویارویی می‌تواند در طولانی مدت آسیب بسیار بر پیکر جامعه وارد بیاورد. یک گروه به شکل تبعیض‌آمیزی از قدرت و حق بیشتری برخوردار است در صورتی که گروه مقابل به شکل سیستماتیک و ساختاری نادیده گرفته می‌شود.

میان این دو گروه نزاع و جنگ بالا می‌گیرد و مقصر اصلی البته حکومتی است که فقط از ارزش‌های گروه خاصی از شهروندان طرفداری کرده است.

در جامعه‌ای که حکومت سمت گروه خاصی را میچ‌گیرد و از ارزش‌های عده خاصی دفاع می‌کند، دو قطب جامعه صدای هم را نمی‌شنوند و رفته رفته مخالفت و دشمنی میان آنان جامعه را از هم گسیخته می‌کند. تبعیض ساختاری در چنین جامعه‌‍ای آتش خشم گروه تحقیر شده را افزون‌تر می‌کند و چون این افراد پناهگاهی برای خود پیدا نمی‌کنند رفته‌رفته چرخه معیوبی از تبعیض و ناعدالتی به وجود می‌آید. اما اگر حکومت میان دو قطب موجود در جامعه بی‌طرفی پیشه کند و ارزش‌های یک گروه را بر دیگری ترجیح ندهد چنین چرخه معیوبی به وجود نمی‌آید. وقتی هر دو قطب جامعه از وضعیت برابر برخوردار هستند – یکی دردانه و نورچشمی حکومت نیست- ‌مخالفان محتمل آزادانه صدای همدیگر را می‌شوند.

وقتی مخالفان صدای همدیگر را بشوند احتمال شکل‌گیری گفتگو میان دو قطب راحت‌تر فراهم می‌شود. و اگر گفتگو بتواند از خشم میان مخالفان کم کند محتمل جامعه سالم‌تر خواهد شد.

با این وجود ممکن است کسی بر من نقد وارد آورد که هر چقدر هم جامعه آزاد باشد و مخالفان به گفتگو بپردازند، با شیوع شبکه‌های اجتماعی جامعه چنان دوقطبی می‌شود که در هر حال شهروندان لطمه خواهد دید. این درست است که تکنولوژی می‌تواند یک جامعه را دستکم به جهت سیاسی دوقطبی کند.

برای مثال افراد با جهت‌گیری های مشابه در حباب‌های دوستی نزدیک به هم قرار می‌گیرند و محتمل بیشتر یک صدا را می‌شنوند و صدای مخالف رفته رفته حذف می‌شود. وقتی صدای مخالف حذف شود و افراد گمان کنند که فقط یک صدا در جامعه جاری و ساری است تحمل یکدیگر سخت‌تر می‌شود و رواداری میان شهروندان افول می‌کند.

با این حال، شبکه‌های اجتماعی همچنین می‌توانند محملی را فراهم کنند تا شهروندان یک دوقطبی سالم را تجربه کنند. افراد جامعه می‌توانند صدای مخالفان را در شبکه‌های اجتماعی راحت‌تر بشنوند و تحلیل کنند. شرط مهم این است که حکومت‌ها از یکی از گروه‌ها جانب‌داری نکنند و یک ارزش را به زور به عنوان ارزش غالب در جامعه به همگان حقنه نکنند. اگر حکومت‌ها دست از استبداد دیجیتالی بردارند و شبکه‌های اجتماعی را آزاد بگذارند تا دو قطب موجود در جامعه به بحث و مخالفت بپردازند این دوقطبی شدنِ جامعه می‌تواند اثربخش و ثمربخش باشد. چرا که افراد اختلاف-نظر موجود در بطن جامعه را از طریق شبکه‎های اجتماعی راحت‌تر کشف می‌کنند و فرصت بیشتری برای هضم و پذیرش آن دارند.

مخلص کلام اینکه آنچه جامعه دوقطبی را رنجور و آسیب رسان می کند دخالت ناموجه حکومت است. اگر حکومت از یک ارزش خاص در جامعه طرفداری نکند و موجبات ناعدالتی ساختاری را به وجود نیاورد، یک جامعه آزادِ دو قطبی از قضا می¬تواند جامعه سالمی باشد. در چنین جامعه دوقطبی‌ای اختلاف‌نظر میان افراد به رسمیت شناخته می‌شود و شهروندان تمرین می‌کنند تا به صلح کنار یکدیگر زیست کنند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها