سالگرد کشته شدن مهساامینی پیش روی چشم ماست. سالی پر تلاطم برای دستکم بخش مهمی از جمعیت جامعه ایرانی همراه با رنج و محنت و کلافگی و پریشانی و رنجوری. از تلف شدن جانهای بیگناه تا دستگیریهای ناموجه، روان خسته این بخش از جامعه ایرانی را زخمیتر و نامتعادلتر از پیش کرده است و چشمهایی نگران باقی ماندهاند که چه آیندهای در انتظار آنان است. هنوز بخشی از جامعه ایرانی سرسختانه به مقاومت در برابر استبداد پایبندند با اینکه این مقاومت از نبرد خیابانی به نبرد دیجیتال کشیده شده است.
اگر جنبش مهسا در سالی که گذشت پر از هزینه اجتماعی-سیاسی بود که بود، آیا نصیب و بهرهای هم برای جامعه ایرانی داشت؟ اگر بلی، کدام نصیب و بهره؟ با وجود همه نصیبها، چه تهدیدها و چالشهایی پیش روی این جنبش است؟ با اینکه هنوز برای ارائه یک تحلیل جامع از جنبش مهسا زود است، اما شاید بتوان با یک تحلیل ابتدایی چراغی برای راه ناهموار روبرو روشن کرد. در ادامه تلاش میکنم نشان دهم اولاً مقاومتی که بر اثر جنبش مهسا پدید آمده خجسته و پر نصیب است و درسهای مهمی برای ما به ارمغان آورده است؛ ثانیاً برخی از این درسها را بهمثابه امری سودمند برای جامعه ایرانی به بحث میگذارم و در آخر تهدیدهای پیش رو را برجسته خواهم کرد.
جنبش مهسا با همه تلخیها، بهرههای سیاسی-اجتماعی فراوان برای جامعه ایرانی به همراه داشته است. کمترین آن اینکه شعاری درخشان به تاریخ جنبشهای اجتماعی در ایران افزوده شد که ماندگار خواهد ماند. هر سه عنصر این شعار یعنی زن، زندگی، آزادی (برگرفته شده از شعار ژن، ژیان، ئازادی) حکایت از پختگی سیاسی و اجتماعی یک جنبش دارد. وجود چنین شعاری به عنوان سرلوحه این جنبش اجتماعی سطح دغدغههای فکری را ارتقاء داده است و آموزه-های مهمی به میراث گذاشته است. اجازه دهید لیستی از آموزههای سودمندی که به گمان من از خلال این جنبش به سرمایه جنبشهای اجتماعی ایران افزوده شده است را ارائه دهم. طبیعی است که این لیست نهایی نیست.
۱. اختلاف نظر: شاید در نظر برخی غریب بیاید که اختلاف نظر میان افراد جامعه را امری پربهره تلقی کنیم. اما حقیقت این است که وجود اختلاف نظر در یک جامعه حکایت از شکوفایی آن جامعه دارد. جامعه بدون اختلاف نظر از جنب و جوش میافتد و پویایی خود را از دست میدهد. عیان شدن اختلاف نظر چه در زمینه نوع حکومت سیاسی، چه درباره نقش دین در حکومتداری و چه درباره سبک زندگی نسلهای گوناگون یک جامعه میتواند در بلند مدت ثمر بخش باشد. اما مهمتر از وجود اختلاف نظر تحمل اختلاف نظر است. اگر به رسمیت شناختن وجود اختلاف نظر قدم ابتدایی برای توسعه یک جامعه باشد، قدم بعدی درک و تحمل طرف مقابل و شنیدن صدای کسانی است که مثل ما نمیاندیشند. روشن است که این مهم زمانبر است اما قدم نهادن در این مسیر نویدبخش است. حکومتهای استبدادی عموماً تکصدایی را ترویج میدهند و از اختلاف نظر گریزاناند. راه مقابله با این تک صدایی، تکثیر چندصدایی است.
۲. حکومت غیردینی: با وجود تمام اختلاف نظرهای موجود درباره نوع مطلوب حکومت سیاسی (لیبرال یا سوسیال)، دست کم اتحاد نظر کم و بیش مهمی میان اقشار مختلف اجتماع به چشم میخورد. و آن اینست که حکومت از هر نوعی که باشد بهتر است دینی نباشد. ساختار یک حکومت غیردینی ظرفیت بیشتری دارد تا حقوق تمامی افراد یک جامعه (دیندار و غیردیندار) را به رسمیت بشناسد. دینداران و غیر دینداران هر دو متفق القولند که برای عبور از بحران بن بست سیاسی فعلی روی آوردن به حکومتی غیردینی میتواند چاره راه باشد.
۳. وظیفه دینداران: برای عبور از حکومت دینی دینداران وظیفه اخلاقی خطیر تری نسبت به سایر افراد جامعه دارند تا این مهم انجام شود. وظیفه آنان فربهتر است چون به تصادف ذیل حکومتی زیست میکنند که بخش معتنابهی از قوانین به نفع آنان است. وظیفه آنان است تا ذکات این نفع را بپردازند و از سر همزیستی و آشتی با کسانی درآیند که سبک زیست دینی را نمیپسندند. واضح است که مهر و آشتی بایستی دوسویه باشد: \”نگاه دار سر رشته تا نگه دارد\”. بیدینان هم باید از سر احترام با دینداران وارد تعامل شوند و خود را برتر نبینند.
۴. رهبری سیاسی: لزوماً برای پیشبرد یک جریان اجتماعی-سیاسی وجود یک رهبر سیاسی ضرورت ندارد. جنبشهای اجتماعی میتوانند بدون رهبر پیش روند و رفته رفته در طی مسیر از پی گفتگو، رهبران ظهور میکنند و متولد میشوند. البته که صبوری پیشه باید کرد. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که حکومتهای استبدادی وجود هیچ نوع رهبر سیاسی را بر نمیتابند و برای نابودی آن دست به هر کاری میزنند. اگر به دنبال تغییر اجتماعی هستیم میتوان از اجتماعات کوچک (مثل خانواده) آغاز کرد. اگر تغییر یک حکومت استبدادی بسیار مشکل باشد، ایجاد تغییر در اجتماعات کوچک شاید قدری سادهتر باشد. ایجاد تغییرهای جزئی در اجتماعات کوچک لزوماً رهبر سیاسی نمی-طلبد. حکومتهای استبدادی عموماً از تغییرهای کوچک ولی با پیامدهای مهم در جامعه هراساناند. چنین حکومتهایی عموماً قصد دارند نشان دهند که ذائقه جامعه تغییر نکرده است و همچنان همگان پیرو و مطیع آنان هستند.
۵. تفکر ساختاری: درست است که برای تغییر اجتماعی باید از اجتماعات کوچک یا حتی از خود آغاز کرد اما رخ دادن جنبشهای اجتماعی از قبیل جنبش مهسا این سؤال را در اذهان متولد میکند که چه ساختاری برای جامعه مطلوبتر است: ساختاری که حقوق همگان محترم شمرده میشود یا ساختاری که برای حفظ سنت حقوق برخی افراد را فدا میکند؟ پرسش از ساختار بدین معناست که فقط تغییر سلوک انفرادی مهم نخواهد بود بلکه نگاه سیستمی یا ساختاری رفتهرفته جدی انگاشته میشود که البته برای توسعه پایدار یک جامعه ضروری خواهد بود.
۶. گفتگو: راه عبور از بن بستهای سیاسی یا اجتماعی به رسمیت شناختن دیگری و گفتگو با مخالفان است. این تصور که ما تنها حاملان حقیقت هستیم و تنها کسانی هستیم که حق زیست در جامعه استبدادزده را داریم بن بست سیاسی را بستهتر خواهد کرد. حتی موافقان یک حکومت استبدادی حق زیست در کشورشان را دارند. تنها با گفتگو و تغییر اجتماع است که مسیر هموارتر خواهد شد و فاصله میان قطبها کمتر. اما گفتگو اگر شفاف نباشد برای عموم اقناعکننده نخواهد بود. گفتگوهای شفاف میان اقشار مخلف جامعه میتواند تغییر اجتماعی پایدار ایجاد کند. برای مثال یک نمونه از این دست گفتگوها میتواند درباره خشونت موجه و ناموجه باشد. به جای موعظه اخلاقی که خشونت همواره مردود است بحث درباره شکل و شیوه استفاده از خشونت میتواند مؤثر باشد.
جنبش مهسا با همه بهرهها و آموزههایی که به همراه داشته است با تهدیدهایی نیز روبروست. شناختن این تهدیدها و چالشها میتواند برای طی کردن ادامه مسیر روشنگر باشد.
۱. شاید مهمترین تهدید جنبشهای اجتماعی در سایه حکومتهای استبدادی هدر رفتن جانهای عزیز و بیگناهی است که سرمایه اجتماعی یک ملت هستند. حضور در نزاعات خیابانی این تهدید را پررنگتر میکند. مضاف بر آن، زندانی شدن افراد به ناحق زندگی آنان را زیر و بر میکند و خانوادههایشان را به جهت روانی رنجور میکند.
۲. جنبشهای اجتماعی در زمانه رسانههای اجتماعی با تهدید مهمی همراه است. رسانههای اجتماعی (مثل اینستاگرام و توییتر) مستعدند که یک جامعه را بهتدریج بدل به جزیرههایی دور افتاده از هم کنند که شهروندانش همدیگر را نمی-بینند و نمیشنوند. گویی فقط آنان به همراه موافقان خود در حبابهایی زیست میکنند که باقی افراد جامعه (یعنی کسانی که مثل آنان فکر نمیکنند) حذف شدهاند. ندیدن و نشنیدن دیگری در طولانی مدت میتواند برای یک جنبش اجتماعی مخرب باشد. علاوه بر این، رسانه اجتماعی با تهدید جدی دیگری به نام اخبار کذب مواجهاند. درست زمانی که حقیقت و صدق در گفتار برای یک جنیش نقش حیاتی دارد، گسترش خبر کذب از هر سو میتواند کنشگران را سردرگم کند. با وجود همه این تهدیدها، ترک رسانه اجتماعی چاره کار نیست. سهم عظیمی از نافرمانی مدنی عادلانه در این رسانهها رخ میدهد.
۳. نافرمانی مدنی حق همه شهروندان است تا از آن بهرهمند شوند خصوصاً در حکومتهای استبدادی که مشروعیت ندارند. اما استفاده از این حق (برای مثال نداشتن حجاب سر) هزینه اجتماعی بسیار دارد. وادار کردن افراد برای انجام کنشهای هزینهزا هم اخلاقا مسأله زاست هم امری پایدار نخواهد بود. هزینه-فایده کردن برای استفاده از حق نافرمانی مدنی امری شخصی است که مطابق شرایط زندگی افراد تغییر میکند و نمیتوان برای همگان حکم واحد صادر کرد.
۴. جنبشهای اجتماعی در جغرافیایی که ما در آن زیست میکنیم با یک چالش جدی مواجهاند و آن مسأله دخالت یا کمک خارجی است. آیا دخالت دولتهای خارجی تماماً مردود است؟ کمکهای خارجی چطور؟ به نظر میآید آنچه در جنبشهای اجتماعی اهمیت ویژهای دارد به رسمیت شناختن و احترام به اراده یک ملت و حس خودمختاری آنان است. اگر کمکهای خارجی سبب شود که ملتی به تعین اراده دست پیدا کنند، محتمل آن کمکها اخلاقا ناروا نخواهد بود. اما اگر دخالتی سبب تخریب اراده یک ملت شود البته به جهت اخلاقی مردود است.
حتی اگر در یافتن سودمندیها و هزینههای جنبش مهسا موفق باشیم، یک سؤال مهم باقی خواهد ماند: آیا با وجود تمام سودمندیهایی که برشمردیم، حضور و ادامه این جنبش بر هزینههایش میچربد؟ پاسخ به این سؤال به غایت مشکل است. روشن است که وقتی از خانوادههایی که قرار است عزیزان خود را از دست بدهند بپرسیم پاسخ منفی خواهد بود. حکومتهای استبدادی سخت تن به تغییر و اصلاح میدهند و هزینه تغییر اجتماعی بر عهده جانهای بیگناه و زندانیان بیپناه خواهد بود. اینکه پیامدهای نیکوی یک جنبش واقعاً به هزینههای آن میارزد یا نه را آینده مشخص خواهد کرد. اما برای ما که بخشی از تاریخ هستیم و آن را رقم میزنیم معقول آنست که بهرههای برآمده از این جنبش را در حد توان چندان ارتقا ببخشیم که بتوانیم مسئولانه از پس هزینههای آن برآییم تا در مقابل آیندگان سرافکنده نباشیم